89/11/14
6:36 ص
89/11/13
12:18 ع
از سایت: درگاه پاسخگویی به مسایل دینی (http://www.porsojoo.com)
یکى از مسایل اعتقادى مهم شیعه، اعتقاد به مهدویت و ظهور منجى عالم بشرى است. این اعتقاد شیعه به نحو عام و گستردهاى شامل همه فرق اسلامى نیز مىشود و هر کدام به نحوى در بیان این اصل اعتقادى کتابها و تالیفاتى را تنظیم کردهاند. اعتقاد به مهدویت ریشه در قرآن کریم دارد و قرآن کریم در آیات عدیدهاى به ظهور حضرت صاحبالزمان (عج) اشاره مىنماید. مانند وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض; «خداوند وعده داده که مؤمنان، خلیفه زمین بشوند و زمین را به حکومتخودشان در بیاورند.» یا آیه ان الارض لله یورثها من یشاء من عبادة و العاقبة للمتقین; «عاقبت و فرجام حکومتها، حکومت صلحا و صالحین خواهد بود.» حتى آیاتى مثل هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لوکره المشرکون را به ظهور حضرت مهدى (عج) تعبیر و تفسیر کردهاند; چون که در زمان پیغمبر اکرم (ص)، اسلام بر همه ادیان چیره نشد و حتى امروز هم که قرنها از ظهور اسلام گذشته است، اسلام بر همه ادیان الهى غلبه پیدا نکرده و حکومت واحد جهانى نشده است. این آرمان مقدس در زمان حضرت مهدى (عج) تحقق پیدا مىکند. در ذیل آیات قرآنى، احادیثبىشمارى درباره خصوصیات حضرت مهدى (عج) و خصوصیات این حکومت عدل جهانى مطرح است که شاید کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» یکى از بهترین و قدیمىترین و ارزشمندترین کتابهایى است که در این زمینه به نگارش در آمده است. نویسنده این کتاب، عالم بزرگوار «ابوجعفر محمد بن على بن حسین بن بابویه القمى» معروف به شیخ صدوق است که یکى از بزرگترین علما و محدثین دورههاى اسلامى است که از او به عنوان «شیخ المحدثین» یاد مىکنند. چون در حقیقت در میان محدثین، شیخ صدوق داراى مقام ویژه و بلندى است. علت نامگذارى این کتاب به «کمال الدین و تمام النعمة» این است که اعتقاد به دین وقتى کامل مىشود که ما به قرآن کریم و بیانات پیامبر اکرم (ص) ایمان و اعتقاد داشته باشیم. کمال الدین این نیست که ما فقط بگوییم هر چه قرآن گفته ملاک است و به سخن پیامبر (ص) کارى نداریم. بلکه کمال الدین به ایمان و عمل به قرآن کریم و فرمایشات و دستورات پیغمبر اکرم (ص) است. یکى از دستوراتى که پیامبر اکرم (ص) دادند، در باب امامت و مهدویت است. طبق آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دنیا» دین اسلام با اعلام وصایتحضرت امیرالمؤمنین، کامل شده است; یعنى اگر ما دین اسلام را قبول داشته باشیم، اما ولایت، وصایت و امامتحضرت امیرالمؤمنین را نپذیریم، یک دین ناقصى داریم. به خاطر همین هم همانروز 18 ذىالحجه که اعلام وصایت و امامتحضرت امیرالمؤمنین و حدیثشریف «من کنت مولاه فهذا على مولاه» ابلاغ شده همین روز هم این آیه نازل شده است. پس کمالالدین به پذیرفتن ولایتحضرت امیر المؤمنین على (ع) و همینطور اولاد و وصایاى پس از حضرت امیرالمؤمنین تا خاتم الاوصیاء حضرت مهدى (عج) است. از منظر دینى کاملترین شکل دین در اعتقاد به قرآن کریم و پیامبر اکرم و ائمه اطهار تا حضرت مهدى (عج) است که شکل مىگیرد.
علت نامگذارى «کمالالدین و تمام النعمة» همین آیه شریفه است. کتاب کمالالدین، از کتابهایى است که شاید به این شهرت، کتابى در میان کتابهاى حدیثى نباشد; یعنى کتابى که در یک موضوع واحد نوشته شده باشد و این قدر معتبر و مورد استناد و استفاده علما و دانشمندان باشد. بنده توفیق داشتم که متن آن را اعرابگذارى و عباراتش را ترجمه نمایم و اشعار عربى آن را به نظم فارسى در آورم و در اختیار علاقهمندان حضرت مهدى (عج) قرار دهم. این کتاب در سال 1380 از سوى سازمان چاپ و نشر دارالحدیث منتشر شده است. در ضمن این کتاب داراى یک مقدمه طولانى با یک بحث کلامى است و یکى از ارزشمندترین مباحث غیر روایى شیخ صدوق در این مقدمه آمده است. در این مقدمه، حقانیتشیعه امامیه اثنىعشرى مطرح و ادله فرق دیگر - اعم از زیدیه، اسماعیلیه، کیسانیه و... - مورد نقد و بررسى کلامى قرار گرفته است. این مقدمه فوقالعاده به لحاظ منطقى و استدلالى بسیار ارزشمند است.
یکى از این فرقهها کیسانیه است. در بحث از کیسانیه، یعنى کسانى که معتقد به امامت محمد بن حنفیه بودند، شیخ صدوق عنوان کردهاند که کیسانیه معتقد به غیبتبودند. غیبت مسئلهاى است که در بین انبیا و اولیا از دیرباز وجود داشته و همه فرق هم به آن معتقد هستند; منتها کیسانیه این غیبت را براى محمد بن حنفیه، یعنى فرزند دیگر حضرت امیرالمؤمنین (ع) قائل بودند. آنان به چهار امام معتقد بودند: حضرت امیرالمؤمنین (ع)، حضرت مجتبى (ع)، حضرت سید الشهداء (ع) و محمد بن حنفیه. به زعم آنان، محمد بن حنفیه امام است و غایب. کسانى از علما و ادبا و بزرگان هم بر عقیده کیسانیه بودهاند; مثلا سید بن محمد حمیرى که از شعراى معروف ائمه اطهار (ع) است. او در ابتداى کار، این گرایش را داشته است. شیخ صدوق عقیده کیسانیه را نقل کرده و بعد هم به نقد آن پرداخته است.
یکى دیگر از این فرقهها، فرقه «ناووسیه» است. ناووسیه کسانى بودند که اعتقاد داشتند این غیبت درباره حضرت امام صادق (ع) واقع شده است. آنها در مسئله غیبت، با شیعه اثنى عشرى هم عقیده هستند، ولى آن را بر امام صادق (ع) تطبیق کرده، گفتند که کسى که غیبت کرده امام صادق (ع) است. البته شیخ صدوق احادیث مربوط به شهادت امام صادق (ع) را ذکر و مدلل مىکند که اعتقاد آنها باطل است.
دیگر فرقه مورد بحث، فرقه «واقفیه» مىباشد. آنها کسانى هستند که در امر غیبتبر یکى دیگر از ائمه (ع) توقف کردند و امامت را در حضرت امام حسن عسگرى (ع) محدود کردند. در این خصوص شیخ صدوق این عبارت را به کار مىبرد: «ثم ادعت الواقفة على الحسن بن على بن محمد (ع) ان الغیبة وقعتبه لصحة امر الغیبة عندهم» ; یعنى واقفیه کسانى بودند که غیبت را براى حضرت امام حسن عسکرى (ع) در نظر گرفتند و گفتند که امام حسن عسکرى (ع) غیبت کرده است.
شیخیه که پیروان شیخ احمد احسائى و سید کاظم رشتى هستند، داراى مذاق اخبارىگرى هستند; اما علاوه بر اخبارىگرى یک مطلب خلافى هم در کار شیخیه وجود دارد و آن این است که معتقد به «رکن رابع» هستند. مىگویند که ما براى آن که خدا را بشناسیم، باید پیغمبر را بشناسیم، چون شناختخدا بر ما مقدور نیست. ما براى این که پیغمبر را بشناسیم باید امام را بشناسیم. شناخت پیامبر با آن کمالات که صادر اول است، از ناحیه حق متعال بر ما مقدور نیست و براى این که امام را بشناسیم، باید رکن رابع را بشناسیم باید واسطه بین امام و مردم را بشناسیم و شناسایى امام با آن کمالات که قلب عالم وجود است، براى ما مقدور نیست. ما کجا مىتوانیم امیر المؤمنین (ع) را بشناسیم؟ ما کجا مىتوانیم حضرت مهدى (عج) را بشناسیم؟ ما باید رکن رابع را بشناسیم. رکن رابع یعنى کسى که واسطه میان مردم و امام است و در حقیقتشیخ احمد احسائى و سید کاظم رشتى خودشان را داراى همچین مقامى مىدانستند.
این اعتقاد از نظر ما امامیه به کل مردود است. در ادعیه آمده است: الصم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف نبیک... ; یعنى راه معرفت از پایین نیست; راه معرفت از بالاست. مثلا کسى که در استرالیا نشسته، کجا رکن رابع را مىخواهد بشناسد، کجا شیخ احمد احسائى را مىخواهد بشناسد، آنان در حقیقت معتقد بودند به یک نوع باب سفارت و نیابتبین حضرت مهدى (عج) و مردم را به طور رسمى بازکردند و این که شناختحضرت مهدى (عج) باید از طریق نواب و از طریق نایب خاص آن حضرت که اسم آن را گذاشتند «قریة ظاهره» که از آیه قرآن گرفته شده است. اما یک نفر که در استرالیا است، چگونه بیاید این آقا را بشناسد. او با اعتقاد قلبى خودش به یک خدایى که او را آفریده پىمىبرد; حال در هر جاى دنیا که باشد. چرا که اعتقاد به وجود خداوند، فطرى است. هر کسى رابطهاى مىتواند با خداوند داشته باشد. پیامبران ظاهر آمدهاند که همان حکم عقل را بیان نمایند: ان لله على الناس حجتین حجتا ظاهره و حجتا باطنه. عقل، پیامبر باطنى است. همانطور که پیامبر آمده است مردم را به خداوند دعوت کند، عقل ما هم ما را دعوت مىکند.
ما در احادیثبىشمارى داریم که در روند گذشت ایام، دنیا به جایى مىرسد که پر از ظلم و جور مىشود. مثلا در بسیارى از احادیث داریم که «یملا الله به الارض قسطا و عدلا بعدها ملئت و ظلما و جورا» یعنى خداوند به وسیله حضرت مهدى (عج) عدل و داد را در زمین آکنده مىکند، از آن پس که پر از ظلم و جور شده باشد.
البته در جهان مىبینیم که ظلم و فسادى که توسط امپریالیسم و توسط کشورهاى جهانخوار و ستمگران و سرمایهداران و غیره، ظلمهاى اقتصادى و سایر ظلمها بر مستضعفین نقاط مختلف عالم اعمال مىشود، ما امیدواریم که این روند کاهش پیدا کند و به تدریج عدل و داد جایگزین ظلم و تباهى بشود. امیدوار هستیم و وظیفه هر مسلمان این است که تلاش کند و اصلاحات جزیى و اصلاحات کم را کوچک نشمارد و انجام بدهد. در حدیثى از حضرت امیرالمؤمنین (ع) است که «افعل الخیر و لاتحقر منه شیئا فان صغیره و قلیله کثیر» یعنى کار خیر را انجام بدهید و هیچ موقع آن را کوچک نشمارید که کار خیر کوچک هم در پیشگاه خدا بزرگ است و قلیل آن هم بسیار است. این یک مطلب خیلى صحیح و درست است; اما در جامعه ممکن است این اقداماتى که مؤمنان و صالحان انجام مىدهند، براى تحقق عدل و داد، اینها منجر به نتیجه نهایى نشود و ظلم و جور در دنیا رو به نقصان و کاهش نباشد; ولى ما باید وظیفه صلاح خود را انجام دهیم. ما جلوگیرى از ظلم و فساد را باید در برنامه خود داشته باشیم. حالا اگر خداوند مقدر کرده که دنیا پر از ظلم و جور بشود، چیزى از وظیفه انسان مسلمان نمىکاهد. مسلمان باید وظیفهاش را انجام بدهد، اگر توانست در مورد خانواده، شهر و مملکت و جوامع اسلامى و سایر جوامع در هر حدى که مىتواند وظیفه خود را انجام دهد. وظیفه یک فرد مسلمان ترویج صلاح است. وظیفه یک فرد مسلمان امر به معروف و نهى از منکر است. وظیفه یک فرد مسلمان دفاع از حقانیت است. وظیفه یک فرد مسلمان در شرایط خود، جهاد در راه با اموال و انفس است. وظیفه یک فرد مسلمان تحقق آرمانهاى مقدس حضرت مهدى (عج) در برقرارى حکومت عدل و داد جهانى است. وظیفهاى که براى امام است، عینا براى ماموم هم هست. امتى که در انتظار مصلح است، باید صالح باشد; یعنى خودش باید صالح باشد و در این راستا حرکت کند. ما در بعضى از احادیث داریم که مىفرمایند. براى قیام حضرت مهدى (عج) خودتان را آماده کنید و تجهیز سلاح بکنید «و لو بسهم» یعنى اگرچه با یک تیر باشد. علماى ربانى ما کسانى بودند که شمشیرشان را براى دفاع از حضرت مهدى (عج) و براى جنگ کردن در رکاب حضرت مهدى (عج) آماده کرده بودند و این را همراه خودشان داشتند. شب که مىخواستند، بخوابند آن را زیر بستر خودشان قرار مىدادند و روزهاى جمعه یا روزهاى تعطیل شمشیربازى مىکردند و خودشان را مهیا مىکردند که هر موقع حضرت ظهور کرد، بتوانند در رکاب حضرت مهدى (عج) فعالیت و تلاش کنند. در سفرنامه معروف ابن بطوطه آمده است که من وقتى آمدم شیعیان حله را دیدم که با چه شورى روزهاى جمعه مىآیند و خودشان را با شمشیرها آماده مىکنند و مىگویند که: «به درآى اى مهدى صاحب الزمان (عج) ; بدرآى تا ما در رکاب تو جانفشانى بکنیم» و تمرین مىکردند و مسابقه مىنمودند و خودشان را آماده مىکردند. واقعا باید شیعه هر لحظه منتظر باشد که حضرت ظهور کند و در رکاب آن حضرت جانفشانى بکند و تلاش و فعالیتبکند و وظیفه خودش را به نحو احسن انجام بدهد. اما اگر روند و حرکت تاریخ به سویى برود که در دنیا ظلم و فساد هیات حاکمه و امپریالیسم و بىدینها و زورمداران و زرپرستان به اوج برسد، آن یک چیزى است که در علم خداوند است و ارتباطى به وظیفه ما ندارد. مسلمان نمىتواند بگوید من بیایم ظلم و فساد را ترویجبکنم، براى اینکه حضرت صاحب ظهور کند. این خلاف هدف حضرت مهدى (عج) است. حضرت مهدى که نمىفرماید ظلم و فساد را زیاد بکنید. مىفرماید من مىخواهم ظلم و فساد را از بین ببرم. مسلمان باید ظلم و فساد را از بین ببرد.
مارکسیستها و هگلیستها که به بحث تز و آنتىتز و سنتز معتقد بودند، مىگفتند که براى این که مثلا نظام سرمایهدارى به وجود بیاید، باید نظام فئودالیسم از درون بپوسد. باید ظلم و ستم فئودالیسم به نهایتبرسد تا سرمایهدارى در آن ایجاد شود. براى اینکه سوسیالیسم به وجود بیاید، باید سرمایهدارى از درون بپوسد; یعنى هر دورهاى را مبتنى مىکردند بر تباهى دوره قبل که به صورت تز و آنتىتز و سنتز رخ مىدهد. از نظر مارکسیستها این مطلب جایز است که اگر مثلا حکومت فاسد را بخواهیم ساقط کنیم، یک مقدارى هم ما ظلم و جور اضافه بکنیم تا پاى این حکومت نوشته بشود تا مردم یک انقلاب نهایى بکنند و این را سرنگون بکنند. از نظر اسلام این امر کارى قبیح استیعنى ممکن است که ما هدفمان خوب باشد، ولى وسیلهمان نیز باید خوب باشد. نمىتوانیم بگوییم که هدف، وسیله را مباح مىکند. این حرف کمونیستها و مارکسیستها است. استاد بزرگوارمان شهید مطهرى، در قبل از انقلاب، مباحث این گونه را با جدیت و با توجه فوق العادهاى مطرح مىکردند. تفاوتهاى بین نظام مقدس اسلامى و نظامهاى هگلیستى و مارکسیستى و فلسفه تاریخ آنها خیلى با عنایت در کتابهاى ایشان آمده است. در کتاب کوچکى هم به نام «قیام و انقلاب مهدى (عج)» همین مباحث را مطرح نمودهاند. ایشان در آن کتاب مرقوم فرمودهاند که اصلاحات جزئى از نظر مسلمان روا است و باید انجام بگیرد و هدف، وسیله را مباح نمىکند. اگر ما هدفمان خوب باشد، وسیلهمان هم باید خوب باشد، اگر ما مىخواهیم حکومت عدل تحقق پیدا کند، باید از ابزار خوب هم استفاده کنیم. ظلم و فساد، ابزار صحیح و درستى از نظر منطق اسلام نیست، ولو اینکه بخواهد یک حکومت صالح هم به زعم خودش سرکار بیاورد. باید از طریق صحیح و درست آن استفاده کرد. پس این فکر که ما بیائیم دنیا را پر از ظلم و جور بکنیم یا این که اندیشه و فلسفه و طرحمان این باشد که ظلم و فساد را عالمگیر بکنیم تا بر اساس آن ظلم و فساد آن عدل الهى تحقق پیدا کند، این یک فکر مارکسیستى است، نه اسلامى. من اعتقاد دارم مسلمانى که معتقد به قرآن و معتقد به پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار است چنین اعتقادى را نمىتواند داشته باشد و ندارد. چطور مىشود که یک نفر قرآن بخواند، امر به معروف و نهى از منکر انجام ندهد؟ این همه آیاتى که راجع به عدل و داد و آنها است، آنها را نادیده بگیرد و بگوید من مىخواهم ظلم و فساد را بیشتر کنم؟ اتفاقا این یک بحثى است که مربوط به ماتریالیستها است و این را به مسلمین نیز نسبت مىدهند. جدا از این، کسانى که در راه اصلاح عقیده مهدویت و حضرت مهدى (عج) در طول تاریخ بودهاند، در راستاى فقاهت و در راستاى تبعیت از احکام اسلامى گام برداشتهاند، این گونه نبودند. چنین مطلبى مربوط به مسلمین نیست; مربوط به شیعیان نیست و خارج از دایره اسلام و اعتقاد به توحید است. کسانى چنین حرفى مىزنند که اصلا مبانى را قبول نداشته باشند و مادى باشند. او مىتواند چنین حرفى بزند. در بین مسلمین ما چنین کسى را نمىشناسیم. اگر هم کسى باشد، او معتقد به اسلام و قرآن و امام زمان (عج) نیست. امام زمان (عج) کجا راضى است که یک نفر بیاید فساد بکند؟ بنابراین کسى که در انتظار حکومتحضرت مهدى (عج) است، باید اهداف حضرت مهدى (عج) را ترویجبکند. باید کارهاى حضرت مهدى (عج) را انجام بدهد. باید براى ریشه کن کردن ظلم و فساد تلاش بکند. حالا اگر روال حرکتهاى اجتماعى جهان به نحوى است که آن زورمداران و ظلمه حاکم مىشوند و از بستر آن ظلم، اراده خداوند تعلق مىگیرد، بعد از آنکه دنیا پر از ظلم و جور شد، حکومت عدل الهى تحقق پیدا کند. این مربوط به قضاى الهى است; مربوط به وظیفه ما نیست. ما نمىتوانیم بگوییم باید ظلم و فساد را زیاد بکنیم تا حضرت صاحب ظهور کند. این حرف غلطى است. اگر کسى این حرف را بزند، مسلمان نیست.
محبتیک حرف صحیحى است. ما در بعضى از احادیث داریم: «هل الدین الا الحب» ، آیا دین جز محبت، چیز دیگرى هم هست. حب خدا، حب اولیاى خدا، حب پیامبر و ائمه اطهار، بسیار جایگاه بالایى دارد. در واقع این بحث همان تولى و تبرى است. دوست داشتن دوستان خدا و دشمن شمردن دشمنان خدا.
«والذین معه اشداء على الکفار، رحماء بینهم». هم محبت و هم شدت هر دو هست. محبت تنها کافى نیست، باید محبتبا عمل صالح توام باشد. یک شعر بسیار جالب از امام باقر یا امام صادق (ع) در کتاب کافى نقل شده استبه این مضمون: «تعزل الهه و انت تظهر حبه هذا لامرک فى الفعال بدیعه لو کان حبک صادقا لاطعته الا المبحه لمن احبه مطیعه» ; یعنى معصیت و نافرمانى خدا مىکنى و اظهار حب خدا مىنمایى. این یک عمل بدیع و عجیبى در آفرینش است. حب تو صادق نیست. اگر حب تو صادق بود، اطاعت مىکردى; زیرا که محب، مطیع محبوب است.
بنابراین خداوند عالم در قرآن کریم، دستوراتى براى سعادت دنیا و آخرت داده است. براى سعادت، صرف محبت کافى نیست. صرف حب قلبى کافى نیست; بلکه باید با عمل، مجاهدت، تلاش، امر به معروف و نهى از منکر و جهاد باشد. اینها اگر همراه با آن اعتقاد شایسته و درستباشد، ممکن استخداوند ما را مورد مغفرت خویش قرار دهد; محبت صرف، ما را به سرمنزل مقصود نمىرساند.
89/11/13
12:16 ع
دکتر منصور پهلوان، عضو هیأت علمی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در مصاحبه اختصاصی با خبرنگار سرویس اندیشه ایکنا پیرامون «زیبایی شناسی قرآن» گفت: به دو لحاظ میتوان زیبایی و جمال را در قرآن کریم بررسی نمود؛ یکی آنکه زیبایی چه جایگاهی در قرآن کریم دارد و این کتاب آسمانی برای آن چه ارزشی قائل است؟ و دیگر آن که قرآن کریم از چه زبیاییهایی برخوردار است؟
در بخش نخست باید بگوییم که در تعالیم قرآنی، پروردگار، مظهر زیبایی مطلق است و عبارت «انالله جمیل و یحب الجمال: خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد» نشانهای از آن است. تعالیم و دستورات انبیا نیز برای تحقق جمال در جهان طبیعت است.
وی افزود: در قرآن کریم از صفت «جمیل» در وصف افعال و حالات لطیف پیامبران استفاده شده است، به طور مثال درآیه 18 از سوره مبارکه یوسف در باب صبر حضرت یعقوب (ع) در فراق فرزندش یوسف (ع) میفرماید: «فصبر جمیل»
و یا در آیه 85 از سوره مبارکه حجر، خداوند به پیامبر اکرم (ص) دستور میدهد که «فاصفح الصفح الجمیل» یعنی در برابر لجاجت، نادانیها، تعصبها و مخالفتهای سرسختانه مشرکین، ملایمت و محبت نشان ده و از گناهان آنان صرف نظر کن و آنان را ببخش، ببخشی زیبا، ببخشی بزرگورانه.
و نیز در آیه 5 از سوره مبارکه معارج: «فاصبر صبراً جمیلا» پیامبر اکرم (ص) را به صبری جمیل در برابر استهزا، تکذیب و آزار کافران، و در آیه 10 از سوره مبارکه مزمل، «واهجرهم هجرا جمیلا» به دوری و جدایی شایسته و جمیل از دشمنان امر میفرماید.
دکتر پهلوان گفت: اما در بخش دیگر، باید بگوییم که قرآن کریم، خود از زیباییهای فروانی برخوردار است که قسمتی از آنها را میتوان در زیباییهای لفظی و قسمت دیگر را در زیباییهای معنوی خلاصه نمود.
وی در توضیح زیباییهای لفظی گفت: در باب زیباییهای لفظی، کافی است بدانیم که اعجاز قرآن کریم به واسطه فصاحت و بلاغت آن، مورد تأکید دانشمندان فراوانی بوده است. در حقیقت زیباییهای فراوان قرآن در زمینههای معانی، بیان و بدیع از دیرباز موجب شگفتی ادیبان و فصیحان و بلغیان بوده است. به طور مثال، در حیطه بدایع قرآن «ابن ابی الاصبع» کتاب معروف «بدایع القرآن» را نگاشته و بدایع این کتاب آسمانی را در حد توان شرح داده است.
وی افزود: همچنین در زمینه معانی و بیان با استفاده از اسلوب قرآن، کتب متعددی به رشته تحریر درآمده است که مورد استناد و استفاده ادیبان قرار گرفته است. اصولا علم معانی، بیان و بدیع بواسطه ترکیبات زیبای قرآن کریم و تلاش برای درک این زیباییها به وجود آمده است. مثلا «رمانی» در کتاب «النکت لاعجاز القرآن» زیباییهای ادبی قرآن را در موضوعهای مجاز، کنایه،تشبیه و سایر علوم بلاغی گوشزد کرده است، همچنین «زمخشری» در تفسیر «کشاف» نکات بلاغی قرآن را متعرض شده است.
استاد دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در ادامه به نمونههایی از نکات بلاغی قرآن که از زیباییهای بینظیر و منحصر به فرد این کتاب آسمانی به شمار میآید، اشاره کرد و گفت: به طور مثال در آیه 74 از سوره مبارکه بقره که میفرماید: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوة...»، «قلوب» به «حجارة (سنگ)» تشبیه شده است. و در آیه 35 از سوره مبارکه نور «مثل نوره کمشکوة» نیز صنعت تشبیه به کار رفته است؛ زیرا خداوند متعال در این آیه، نور خود را که در دل مومن میافکند به چراغی که اسباب روشنایی در آن جمع شده باشد، تشبیه کرده است.
وی افزود: نمونه دیگر از زیباییهای لفظی قرآن، صنعت استعاره است. به طور مثال در آیه «و اشتعل الراس شیبا» آتش، مستعار منه و پیری، مستعارله است، و وجه آن شباهت روشنی آتش به سپیدی پیری است.
و یا آیه «والصبح اذا تنفس» که از بیرون آمدن تدریجی نفس برای بیرون آمدن نور از مشرق، هنگام شکفته شدن تدریجی فجر، عاریت گرفته شده است.
وی گفت:آیه «بل یداه مبسوطتان» کنایه از جود و کرم فراوان خداوند متعال است و «زمخشری» در تفسیر «کشاف» آیه 67 از سوره مبارکه زمر«والارض جمیعا قبضته یوم القیامة و السموات مطویات بیمینه» را کنایه از عظمت و جلال خداوند متعال میداند و اما در آیه «ایاک نعبد» مقدم داشتن معمول بر عامل و در آیه «فاالله هو الولی» وجود ضمیر فصل (هو)، سبب پیدایش صنعت حصر گردیده و بر زیباییهای آیات افزده است.
وی افزود: شایان ذکر است که صنعت ایجاز در آیه «و لکم فی القصاص حیوة یا اولی الالباب» و صنعت اطناب در آیات مربوط به توصیف عصای حضرت موسی (ع) در پاسخ به فرموده خداوند متعال«و ما تلک بیمینک یا موسی» نمونههایی از زیبایهای لفظی قرآن است که دانشمندان غیرمسلمان زیادی را مجذوب خویش ساخته است.
وی تصریح کرد: تناسب فواتح و خواتم سور نیز از زیباییهای بلاغی قرآن به شمار میآید، مانند سوره مبارکه مومنون که با آیه «قدافلح المومنون» یعنی فلاح مومنان آغاز و با آیه «انه لایفلح الکافرون» یعنی عدم فلاح کافران، پایان میپذیرد و نیز سوره قلم که با آیه «نون و القلم ... ما انت بنعمة ربک بمجنون» آغاز و با آیه «انه لمجنون» ختم میشود.
دکتر پهلوان در پایان در توضیح بعد دیگر از زیباییهای قرآن گفت: اما در زمینه زیباییهای معنوی قرآن باید بگوییم، اساس قرآن متوجه جنبههای معنوی این کتاب آسمانی است و زیباییهای الفاظ، عارض بر آن است، مطالب ارزشمند، مفاهیم زیبا و موضوعات ارزشمندی که در قرآن کریم مورد بررسی قرار گرفته است، خود از عوامل اصلی زیبایی این کتاب آسمانی است که عرب و عجم را مجذوب خویش ساخته است.